صفحه محصول - پاورپوینت معنی لغات درس دوم فارسی یازدهم قاضی بُست تعداد اسلاید: 22

توضیحات:

پاورپوینت

معنی لغات درس دوم فارسی یازدهم

 (قاضی بُست)

تعداد اسلاید: 22

معنی کلمات درس دوم فارسی یازدهم

شبگیر: سحرگاه، پیش از صبح

بر نشستن: سوار شدن

کران: ساحل، کنار، طرف، جانب

یوز: یوزپلنگ، جانوری شکاری، کوچکتر از پلنگ که با آن به شکار آهو و مانند آن می روند

حَشَم: خدمتکاران

ندیم: همنشین، همدم

مطرب: آوازخوان، نوازنده

چاشتگاه: هنگام چاشت، نزدیک ظهر

پس: سپس

خیمه: چادر

شِراع: سایه بان، خیمه

خیمه و شراع: رابطه ترادف.

قضا: تقدیر، سرنوشت

از قضای آمده: اتّفاقاً

نماز: نماز ظهر

ناو: کشتی، به ویژه کشتی دارای تجهیزات جنگی

از جهت: برای

جامه ها افگندند: گستردنی ها را گستردند، بسترها را مهیّا کردند

شِراع: سایه بان، خیمه

از هر دستی: از هر گروهی

آن دیدند: متوجّه شدند

آب نیرو کرده بود: فشار آب زیاد شد و بالا آمد

نشستن و دریدن گرفت: شروع به شکستن و فرورفتن کرد

غرقه خواست شد: نزدیک بود غرق شود

هزاهز: فتنه، آشوب، حادثهای که مردم را به جنبش درآورد

غریو: فریاد

خاست و برخاست: بلند شد

هنر آن بود: خوشبختانه

درجَستند: پریدند

بربودند: از آب گرفتند، نجات دادند

نیک کوفته شد: به سختی مجروح شد

افگار: مجروح، خسته

دوال: چرم و پوست؛

یک دوال: یک لایه، یک پاره

بگسست: کنده شد

ایزد: خدا، آفریدگار

سور: جشن

تیره شد: از بین رفت

فرود آمد: وارد شد

جامه بگردانید: لباسش را عوض کرد

تر و تباه: خیس و ناخوش

بر نشستن: سوار شدن

کوشک: ساختمانی بلند، وسیع و زیبا که اغلب در میان باغ قرار گرفته است؛ قصر، کاخ

سخت ناخوش: خیلی ناگوار

تشویش: نگرانی، اضطراب

اَعیان: جِ عین، بزرگان، اشراف، ثروتمندان

به خدمت استقبال رفتند: به پیشواز رفتند.

دیگر روز: روز دیگر

غزنین: پایتخت غزنویان

جمله: تمام، همه

صَعب: دشوار، سخت

افتاد: رخ داد، اتفاق افتاد، پیش آمد

مقرون: پیوسته، همراه

مثال داد: دستور داد

هزارهزار: یک میلیون

درم: دِرهم، سکّه نقره

مستحقّان: نیازمندان

شکر این را: برای شکر این

نبشته آمد: نوشته شد

توقیع: مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه؛ توقیع کردن: مُهر زدن یا امضا کردن

موکّد: تاکید شده، استوار

مبشّر: نویددهنده، مژده رسان.

 سرسام: تورّم سر و مغز و پرده های آن که یکی از نشانه های آن، هذیان بوده است

افتاد: ایجاد شد

بار دادن: اجازه ملاقات دادن

محجوب: پنهان، مستور، پوشیده

اطبّا: جمع طبیب، پزشکان

تنی چند: چند نفر

سخت متحیّر: بسیار سرگردان

حال چون شود: چه پیش می آید

عارضه: حادثه، بیماری

افتاده بود: پیش آمده بود

نُکت: نکته ها

نُکت بیرون می آورد: خلاصه و چکیده نامه ها را می نوشت

کراهیت: ناپسندی

فرودِ سرای: اندرونی، اتاقی در خانه که پشت اتاقی دیگر واقع شده باشد، مخصوص زن و فرزند و خدمتکاران

آغاجی خادم: خادم مخصوص

خیرخیر: سریع، آسان

ستَدن: ستاندن، دریافت کردن

برآمد: برگشت

تاس: کاسه مسی

زَبَر: بالا

توز: نام یکی از شهرهای قدیم فارس که پارچه کتانی معروف داشته

مخنقه: گردنبند

عِقد: گردنبند

بونصر را: به بونصر

دُرُست: تندرست، سالم

بار: اجازه ملاقات

علّت: بیماری

زایل شدن: نابود شدن، برطرف شدن

عزّ و جلّ: عزیز است و بزرگ و ارجمند

نبشته آمد: نوشته شد

دیدار: چهره، قیافه

همایون: خجسته، مبارک، فرخنده

خداوند: پادشاه، منظور سلطان مسعود

توقیع: مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه؛ توقیع کردن: مُهر زدن یا امضا کردن

گسیل کردن: فرستادن، روانه کردن

تو: منظور بیهقی

در بابی: در خصوص مسئله ای

داده آید: داده شود

نامه توقیعی: نامه امضا شده.

دبیر: نویسنده

کافی: باکفایت، لایق، کارآمد

دبیر کافی: منظور بونصر مشکان

قلم در نهاد: مشغول نوشتن شد

نماز پیشین: نماز ظهر

مهمّات: کارهای مهم و خطیر

فارغ شدن: آسوده شدن از کار

خَیلتاش: هر یک از سپاهیانی که از یک دسته باشند

گسیل کردن: فرستادن، روانه کردن

رُقعت: رُقعه، نامه کوتاه، یادداشت

بازنمود: شرح و توضیح داد

مرا داد: به من داد.

راه یافتم: اجازه حضور پیدا کردم

آغاجیِ خادم را: به آغاجیِ خادم

مرا گفت: به من گفت

بستان: بگیر

زرِ پاره: قراضه و خُرده زر، زرِ سکّه شده

غَزو: جنگ کردن با کافران

گداختن: ذوب کردن

پاره کرده: قطعه قطعه و تکه کردن طلا

ما را: برای ما

بی شُبهت: بی تردید، بی شک

ضَیعَت: زمین زراعتی؛ ضَیعَتَک: زمین زراعتی کوچک

فراختر: آسوده تر، راحت تر

لَختی: اندکی

سِتَدَن: ستاندن، دریافت کردن

درمانده اند: محتاج هستند

صِلت: اِنعام، جایزه، پاداش

فخر: افتخار

دربایست: نیاز، ضرورت

وِزر: گناه

وَبال: سختی و عذاب، گناه.

سبحان الله: پاک و منزّه است خدا (برای بیان شگفتی به کار می رود؛ معادل «شگفتا»

غَزو: جنگ کردن با کافران

امیرالمومنین: خلیفه بغداد

می روا دارد: جایز می داند

سِتَدَن: ستاندن، دریافت کردن

سنّت: روش

در عهده این نشوم: مسئولیت این را نمی پذیرم.

مستحقّان: نیازمندان

مرا چه افتاده است: به من چه ربطی دارد

شمار: حساب

عهده: مسئولیت.

پسرش را گفت: به پسرش گفت

عمید: بزرگ، مورد اعتماد، لقب بونصر

علی ایّ حال: به هر حال

حُطام: ریزه گیاه خشک.

لله دَرُّکُما: خدا شما را خیر بسیار دهاد!

بزرگا: چقدر بزرگ هستید

اندیشه مند: ترسیده، به فکر فرورفته

رُقعت: رُقعه، نامه کوتاه ،یادداشت

با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل  PowerPoint    pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

 

تعداد    22 سلاید   وفایل پاورپوینت در حالت به صورت فشرده در قالب  winzipقابل دانلود می باشد.

فایل پاورپوینت است با برنامه آفیس باز می شود

توضیحات: پاورپوینت معنی لغات درس دوم فارسی یازدهم (قاضی بُست) تعداد اسلاید: 22 معنی کلمات درس دوم فارسی یازدهم شبگیر: سحرگاه، پیش از صبح بر نشستن: سوار شدن کران: ساحل، کنار، طرف، جانب یوز: یوزپلنگ، جانوری شکاری، کوچکتر از پلنگ که با آن به شکار آهو و مانند آن می روند حَشَم: خدمتکاران ندیم: همنشین، همدم مطرب: آوازخوان، نوازنده چاشتگاه: هنگام چاشت، نزدیک ظهر پس: سپس خیمه: چادر شِراع: سایه بان، خیمه خیمه و شراع: رابطه ترادف. قضا: تقدیر، سرنوشت از قضای آمده: اتّفاقاً نماز: نماز ظهر ناو: کشتی، به ویژه کشتی دارای تجهیزات جنگی از جهت: برای جامه ها افگندند: گستردنی ها را گستردند، بسترها را مهیّا کردند شِراع: سایه بان، خیمه از هر دستی: از هر گروهی آن دیدند: متوجّه شدند آب نیرو کرده بود: فشار آب زیاد شد و بالا آمد نشستن و دریدن گرفت: شروع به شکستن و فرورفتن کرد غرقه خواست شد: نزدیک بود غرق شود هزاهز: فتنه، آشوب، حادثهای که مردم را به جنبش درآورد غریو: فریاد خاست و برخاست: بلند شد هنر آن بود: خوشبختانه درجَستند: پریدند بربودند: از آب گرفتند، نجات دادند نیک کوفته شد: به سختی مجروح شد افگار: مجروح، خسته دوال: چرم و پوست؛ یک دوال: یک لایه، یک پاره بگسست: کنده شد ایزد: خدا، آفریدگار سور: جشن تیره شد: از بین رفت فرود آمد: وارد شد جامه بگردانید: لباسش را عوض کرد تر و تباه: خیس و ناخوش بر نشستن: سوار شدن کوشک: ساختمانی بلند، وسیع و زیبا که اغلب در میان باغ قرار گرفته است؛ قصر، کاخ سخت ناخوش: خیلی ناگوار تشویش: نگرانی، اضطراب اَعیان: جِ عین، بزرگان، اشراف، ثروتمندان به خدمت استقبال رفتند: به پیشواز رفتند. دیگر روز: روز دیگر غزنین: پایتخت غزنویان جمله: تمام، همه صَعب: دشوار، سخت افتاد: رخ داد، اتفاق افتاد، پیش آمد مقرون: پیوسته، همراه مثال داد: دستور داد هزارهزار: یک میلیون درم: دِرهم، سکّه نقره مستحقّان: نیازمندان شکر این را: برای شکر این نبشته آمد: نوشته شد توقیع: مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه؛ توقیع کردن: مُهر زدن یا امضا کردن موکّد: تاکید شده، استوار مبشّر: نویددهنده، مژده رسان. سرسام: تورّم سر و مغز و پرده های آن که یکی از نشانه های آن، هذیان بوده است افتاد: ایجاد شد بار دادن: اجازه ملاقات دادن محجوب: پنهان، مستور، پوشیده اطبّا: جمع طبیب، پزشکان تنی چند: چند نفر سخت متحیّر: بسیار سرگردان حال چون شود: چه پیش می آید عارضه: حادثه، بیماری افتاده بود: پیش آمده بود نُکت: نکته ها نُکت بیرون می آورد: خلاصه و چکیده نامه ها را می نوشت کراهیت: ناپسندی فرودِ سرای: اندرونی، اتاقی در خانه که پشت اتاقی دیگر واقع شده باشد، مخصوص زن و فرزند و خدمتکاران آغاجی خادم: خادم مخصوص خیرخیر: سریع، آسان ستَدن: ستاندن، دریافت کردن برآمد: برگشت تاس: کاسه مسی زَبَر: بالا توز: نام یکی از شهرهای قدیم فارس که پارچه کتانی معروف داشته مخنقه: گردنبند عِقد: گردنبند بونصر را: به بونصر دُرُست: تندرست، سالم بار: اجازه ملاقات علّت: بیماری زایل شدن: نابود شدن، برطرف شدن عزّ و جلّ: عزیز است و بزرگ و ارجمند نبشته آمد: نوشته شد دیدار: چهره، قیافه همایون: خجسته، مبارک، فرخنده خداوند: پادشاه، منظور سلطان مسعود توقیع: مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه؛ توقیع کردن: مُهر زدن یا امضا کردن گسیل کردن: فرستادن، روانه کردن تو: منظور بیهقی در بابی: در خصوص مسئله ای داده آید: داده شود نامه توقیعی: نامه امضا شده. دبیر: نویسنده کافی: باکفایت، لایق، کارآمد دبیر کافی: منظور بونصر مشکان قلم در نهاد: مشغول نوشتن شد نماز پیشین: نماز ظهر مهمّات: کارهای مهم و خطیر فارغ شدن: آسوده شدن از کار خَیلتاش: هر یک از سپاهیانی که از یک دسته باشند گسیل کردن: فرستادن، روانه کردن رُقعت: رُقعه، نامه کوتاه، یادداشت بازنمود: شرح و توضیح داد مرا داد: به من داد. راه یافتم: اجازه حضور پیدا کردم آغاجیِ خادم را: به آغاجیِ خادم مرا گفت: به من گفت بستان: بگیر زرِ پاره: قراضه و خُرده زر، زرِ سکّه شده غَزو: جنگ کردن با کافران گداختن: ذوب کردن پاره کرده: قطعه قطعه و تکه کردن طلا ما را: برای ما بی شُبهت: بی تردید، بی شک ضَیعَت: زمین زراعتی؛ ضَیعَتَک: زمین زراعتی کوچک فراختر: آسوده تر، راحت تر لَختی: اندکی سِتَدَن: ستاندن، دریافت کردن درمانده اند: محتاج هستند صِلت: اِنعام، جایزه، پاداش فخر: افتخار دربایست: نیاز، ضرورت وِزر: گناه وَبال: سختی و عذاب، گناه. سبحان الله: پاک و منزّه است خدا (برای بیان شگفتی به کار می رود؛ معادل «شگفتا» غَزو: جنگ کردن با کافران امیرالمومنین: خلیفه بغداد می روا دارد: جایز می داند سِتَدَن: ستاندن، دریافت کردن سنّت: روش در عهده این نشوم: مسئولیت این را نمی پذیرم. مستحقّان: نیازمندان مرا چه افتاده است: به من چه ربطی دارد شمار: حساب عهده: مسئولیت. پسرش را گفت: به پسرش گفت عمید: بزرگ، مورد اعتماد، لقب بونصر علی ایّ حال: به هر حال حُطام: ریزه گیاه خشک. لله دَرُّکُما: خدا شما را خیر بسیار دهاد! بزرگا: چقدر بزرگ هستید اندیشه مند: ترسیده، به فکر فرورفته رُقعت: رُقعه، نامه کوتاه ،یادداشت با به کارگریی تم، افکت ها، تصاویر و اشکال متحرک بسیار زیبانوع فایل PowerPoint pptx قابل ویرایش و آماده پرینت می باشد

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

نوین فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید