پاورپوینت درس شانزدهم هدیه های آسمان پایه پنجم دبستان روزنامه های دیواری (pptx) 22 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 22 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
درس
شانزدهم هدیه
های
آسمان
پایه
پنجم
دبستان
روزنامه
های دیواری
آقای کریمی، بچّه های کلاس را به هشت گروه سه نفره تقسیم کرد و گفت: قرار است به مناسبت دهه ی فجر، یک مسابقه ی روزنامه دیواری بین مدارس برگزار شود
.
هر گروه یک روزنامه دیواری با مطالب گوناگون علمی، تاریخی، حدیث، شعر، داستان، چیستان؛ همراه با عکس و نقّاشی تهیه کند.
هر روزنامه ای كه مطالبش متنوّع تر باشد، امتیاز بیشتری میگیرد. کادربندی و صفحه آرایی، نام زیبا، خطّ زیبا و عکسهای جذّاب هر کدام امتیاز دارد.
روزنامه ها را در راهروی مدرسه نصب میکنیم و بهترین آن ها برای مسابقه ی بین مدارس انتخاب می شود. سه هفته هم فرصت دارید. سپس آقای کریمی نماینده ی هر گروه را تعیین کرد.
هفته ی اوّل؛ صبح شنبه
سینا و حامد به سراغ نادر آمدند و با لبخند گفتند: سلام آقای رئیس! از کی شروع کنیم؟
چقدر
عجله دارید! سه هفته فرصت داریم. نظرتان چیست كه فعلاً برویم فوتبال
!
هفته ی دوم
نادر، سینا و حامد كنار هم جمع شده بودند. صحبت از كارهای روزنامه دیواری به میان آمد.
سینا گفت: توانایی ما برای جمع آوری مطالب زیاد است؛ فعلاً لازم نیست عجله کنیم
.
نادر ادامه داد: درست است. هنوز وقت داریم. تا آقا نادر نماینده ی گروه است، غمی نداشته باشید.
حامد هم به نشانه ی تأیید سر خود را تكان داد و گفت: درست است؛ روزنامه دیواری ما حتماً اوّل
می شود!
گروه ها
حسابی سرگرم تهیه ی روزنامه بودند. مطالعه ی گروهی، مشورت، خرید وسایل، تهیه ی عکس، رفتن به کتابخان هی مدرسه و محلّه و ... ؛ امّا گروه نادر و دوستانش مرتّب امروز و فردا میکردند!
هفته ی دوم هم خیلی زود به پایان رسید.
هفته ی سوم
سینا و حامد به سراغ نادر آمدند. نادر گفت: بچّه ها! فكر جالبی به ذهنم رسیده است. خواهرم پارسال یک روزنامه دیواری تهیه کرد و اوّل شد. من هم از روی آن می نویسم! قول می دهم اوّل بشویم
!
حامد، که حسابی ذوق زده شده بود، گفت: عجب نقشه ی جالبی! آخر هفته فرصت خوبی برای عملی كردن نقشه ی ما است.
هفته ی سوم؛ صبح جمعه
نادر با خوشحالی به خواهرش گفت: نجمه! روزنامه دیواری ات کجاست؟
- مربّی پرورشی مان از من خواست آن را دوباره به مدرسه ببرم تا در نمایشگاه مدرسه نصب شود.
نادر تا این را شنید، رنگش پرید و هاج و واج شد! سریع به سینا و حامد زنگ زد:
- بچّه
ها! نقشه مان خراب شد. زود به خانه ی ما بیایید تا فكری كنیم و روزنامه را درست کنیم
.
هر سه نگران و پریشان دور هم جمع شدند؛ نه مطلبی داشتند؛ نه داستان و شعری و نه عکسی!
نمی دانستند
از کجا شروع کنند!
چند تا کتاب و مجلّه ی قدیمی کنارشان گذاشتند؛ تند تند ورق می زدند و می خواندند.
كم ك م غروب از راه رسید.
سینا و حامد گفتند: دیر شده ما باید برویم!
سه دوست، ناراحت و نگران از آنچه فردا پیش می آمد، با یك دیگر خداحافظی كردند...
نادر تا نیمه شب بیدار ماند و با چشم های خسته و فکر پریشان، روزنامه دیواری را پر کرد.
چند بار اشتباه نوشت و خط زد و ...
.
روز مسابقه؛ صبح شنبه
هر گروهی با شور و هیجان روزنامه اش را باز کرده بود تا بقیه ی
گروه ها
ببینند.
چه روزنامه هایی! پر از مطالب گوناگون و خواندنی با عکس ها و نقشه ای جذّاب و رنگارنگ!
چه
نام های
زیبایی برای روزنامه هایشان انتخاب کرده بودند: گلبرگ، باغ دانش، پنجره، ...
طراوت و شادمانی در چهره ی بچّه ها موج میزد.
نادر گوشه ی حیاط ایستاده، و روزنامه اش را محکم گرفته بود تا باز نشود!
حامد و سینا کنار او رفتند.
سلام! چی شد؟! چه کار کردی؟
نادر سرش را پایین انداخت و روزنامه را به بچّه ها داد. بچّه ها تا روزنامه را دیدند مانند نادر ناراحت وخجالت زده شدند.
- این چیه؟! چقدر بدخط و خط خطی! نه اسمی، نه طرحی، نه عکسی! نه نقش و نگاری!
چه کسی حاضر است این را بخواند؟ آبرویمان پیش معلّم و دوستانمان می رود.
- ای كاش به حرف تو گوش نمی كردیم!
ای
كاش این قدر ك ار را عقب نمی انداختیم
!
نادر كه تا آن موقع ساكت بود، گفت: تنها من مقصّر نبودم. شما خودتان هم به فكر نبودید و با پیشنهادهای
من موافق بودید...
آقای کریمی به کمک مدیر مدرسه با دقّت روزنامه ها را بررسی کردند و امتیاز دادند. از دیدن روزنامه های عالی و پربار بچّه ها بسیار راضی و شادمان بودند.
امّا همین که روزنامه ی گروه نادر را باز کردند...
روزنامه ها را در راهروی مدرسه نصب کردند. همه ی
گروه ها
از اینکه روزنامه هایشان دیده
می شد
، بسیار خوشحال بودند.
امّا نادر و گروهش آرزو می کردند هیچ کس روزنامه شان را نبیند و نخواند!
آن ها با خود میگفتند: ای كاش روز بررسی روزنامه های دیواری به تأخیر می افتاد!
آیا نادر و دوستانش می توانستند از بررسی روزنامه دیواری خود توسط داوران جلوگیری کنند؟
خیر. چون روز مسابقه فرا رسیده بود و همه گروه های روزنامه دیواری های خود را آماده کرده بودند و روز داوری بود.